کار کن مگو چیست کار

موفقیت چیست؟ آدم موفق چه ویزگی هایی دارد؟سطح رضایت آدمی از زندگی، کی به بالاترین سطح ممکن خواهد رسید ؟ کار برای لذت بردن است یا کسب درآمد؟ ما چرا اینقدر کار می کنیم تا از زندگی سیر شویم؟ یا اینقدر بی کار می گردیم که از پر وقتی به پوچی برسیم  ؟علایق با توانمندی ها متفاوت است؟کار باید پاره وقت باشد یا تمام وقت ؟چه طورممکن است آدمی ۳۰ سال در یک سازمان احساس رضایت کند و از رکود متلاشی نشود؟کار چگونه باعث رشد آدم  خواهد شد ؟

این ها تنها بخشی از سوالات است،که این روزهاذهنم را درگیر خودشان کرده اند .خواهر بزرگترم ،۱۵ سال پیش بعد از اینکه خیلی خوب درس خوانده بود نتوانست  در دانشگاه مورد علاقه اش پذیرفته شود  ، او برخلاف میل باطنیش تصمیم گرفت در یک دانشگاه غیر دولتی ادامه تحصیل بدهد، خوب به خاطر دارم چقدر از این بابت ناراحت بود اما درست بعد از چند ماهی که از قبولی اش در دانشگاه می گذشت  به اصرار برادرم ،  در یک آزمون استخدامی شرکت کرد ، نتیجه آن آزمون شد قبولی با بالا ترین رتبه  ، حالا بین کار و درس باید یکی را انتخاب می کرد کسی که تمام تلاشش را کرده بود تا یک دانشگاه خوب قبول شود و چه بسیار از شکست قبلی دلسرد بود حالا به خاطر کار درس را انصراف می‌دهد و در نهایت او یک کارمند رسمی بانک می شود  ،گاهی با هم حرف می زنیم اینکه اگر به گذشته بر گردد همین راه را انتخاب می کند یا نه،او حالا که از نظر مالی دغدغه  آن روزها را ندارد  و روزهای زیادی  را پشت باجه های شلوغ بانک گذرانده ،با قطعیت می گوید بی شک نه ! او  حالا با امنیت شغلی امروزش و با ۱۵ سال تجربه این را می گوید اما من هم تجربه اینچنینی داشتم اما بر خلاف اطرافیانم  من همیشه زندگی کردن را الویت قرار دادم کار را دوست دارم اما نه تمام وقت، پول را دوست دارم اما نه به قیمت فروختن جوانی و این شد که من  هیچ وقت آزمون استخدامی شرکت نکردم ، آخرین باری که فکر کردم باید کار کنم بعد یک  هفته جذب یک شرکت خصوصی شدم اما  بعد از آن هیچ وقت به کار فکر نکردم  تا همین روز ها که سنم دارد به سی میل می کند حالا مدت ها  به سوالات پاراگراف اول فکر کنم به اینکه اگر قرار باشد تمام وقت کار کنم چه کاری باید باشد که روحیه تنوع طلبی من را ارضا کند و در عین حال به نقش مادریم لطمه نزند ، واز همه مهم تر حس آموختن و سر زندگی این روزهایم را به غارت نبرد ،و چه کاری باشد که من از انجامش حس نیکویی کنم  ؟ کاری که سر شار از تجربه های خوب و آموختن مداوم و با محیطی  سر شار از حس آرامش و امنیت باشد .

گاهی این همه سوال باعث می شود خسته شوم و تمام فایل های باز مغزم را همان گونه رها کنم و در نهایت مغزم را هایبر کنم و تصمیم گیری را به آینده موکول کنم .

اما تا کی می شود در وضعیت هایبر دوام آورد باید این همه پرونده نا تمام را یک جایی ذخیره کرد و یک روز بلاخره یک تصمیم درست گرفت .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *