چیزی که بیشتر از گریه کردن این روز ها نیاز داریم دانستن ابعاد وسیع تری از واقعه کربلاست، این مطلب معروف از دکتر علی شریعتی را بارها خوانده ام ولی هیچ وقت مثل امروز از عمر سعد بودن لرزه بر اندامم نیفتاد به این فکر کردم گاهی سکوت کردن و میانه بودن خود از هر چیزی بدتر است .
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
اول: حسین
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش کشته میشوند.
هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
از آب میگذرد، از آبرو نه.دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.
مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.
نوه پیغمبر را سر میُبرد.
بی آبرویی را به جان می خرد و به چیزی که میخواهد میرسد.سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روزهشت محرّم در تردید است.
هم خدا را میخواهد هم خرما را،هم دنیا را میخواهد هم آخرت را.
هم میخواهد حسین را راضی کند هم یزید را.
هم امارتِ کوفه را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی.
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و اراده حسین شدن را داریم،نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را،اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم…
این همه چیز خواهی و بی طرفی فکر کنم از نقطه ضعفهای منه..
یادمه محمدرضا شعبانعلی توی فایل صوتی نقطهی شروع که راجب هدف گذاری بود گفته بود: ما جرعت انتخاب کردن نداریم بابت همین چندتا چیز مخالف رو انتخاب میکنیم و در آخر به هیچکدوم نمیرسیم.
من زیادی بی طرفم علتش اینه که میشه هر دو طرف رو تایید یا تکذیب کرد و وقتی خیلی عمیق بشم میبینم همه چیز ساختگیه و شاید صرفا خطای شناختی ما انتخاب میکنه نه ما. اخلاق، فرهنگ، سود و حتی هدف و خواستههای ما.
مرسی
سلام ،آقای درویشی ،خوشحالم که نسبت به مطالب نظراتتون میشنوم ،با اون نظر محمد رضا شعبانعلی به طرز عجیبی موافقم اما چیزی که بیشتر از این تناقضات همیشه برام اهمیت داشته و گاهی آزار دهنده هست در واقع همون بی طرفی