جدیدا فهمیده ام که میل به مصرف نوشابه در زمان هایی که عمیقا دل نگران و مضطرب هستم به نوعی مایه آرامش من می شود .
گویی میل من برای مصرف این ماده مخرب با ظاهری فریبنده در روزهایی که احساس نارضایتی در من بالا می گیرد یک مخدر قوی است .
دیروز بود که تمام سلول های بدنم تک به تک آن مخدر مشکی رنگ شیرینِ کولا را می خواست.
راستش با اینکه اینجا در ایران نمی شود حتا یک کولا اصل خورد، کمی ناراحتم می کند.
اینکه نمی توانم در حین لذت به خودم آسیب بیشتر بزنم.
چون اقل کم اگر کولا با هر سازنده ای سرشار از قند و مواد مضر است خیالم از بابت کولای اصل راحت است که می تواند لذت خوردن یک نوشیدنی خوش طعم را برای لحظه ای هم که شده به من هدیه بدهد .
همیشه احساس می کنم کشیدن سیگار هم همین حس را دارد، برای کسی که با خواندن مضرات سیگار بر روی پاکت سیگار یک نخ دیگر را بیرون می شکد. آنوقت که نیاز به این دارد که به هیچ چیز جز آرامش موقتی که سیگار به او می بخشد فکر کند.
راستش به نظرم اجتناب از چیزهای مضر برای فرار از این بن بست کمی دشوار است ،حالاتو گمان کن تنها یک لیوان نوشابه چقدر می تواند کمک کننده باشد.
احساس اینکه به جای توصیه های پزشکان به سبک زندگی سالم، خودم را در معرض آسیب های ولو کوچک قرار دهم چیزی است که عمیقا من را به خنده وا می دارد .
به نظرتون ، استفاده از لذت های مضر ، به نوعی انتقام از ناکامی ها، و تنبیه خودمون نیست؟
چرا به نوعی یک نوع انتقام گرفتن هست که ادم ها برای فراموشی یک درد به درد جدید پناه میبرن