همه چیز از آنجا شروع شد که با ساندویج الویه در دست وارد مغازه شیرینی فروشی شدم .
نصف ساندویج را خورده بودم و دنبال نوشابه مشکی بودم که مابقیش را قورت بدهم.
مغازه خلوت بود و فروشنده دنبال مشتری میگشت. نگاهی انداختم به دور و بر مغازه عریان که فقط یک یخچال کوچک داشت و چند نوع محدود ازشیرینی. نتوانستم بگویم دنبال نوشابه ام این شد که شیرینی خریدم بعد با جعبه ای کیک یزدی تازه پخت از مغازه آمدم بیرون ، صورتحساب یک کیک یزدی در خواب شد ۱۳۰ تومن. ادامه خواندن “خواب نویسی”