این بار با تو در شب شعر قرار می گذارم
ساعت ۵ عصر
خودم را در آینه برانداز می کنم
می رسم اما تو نیستی
نکند تمام آدرس ها اشتباه باشند …
جایی برای ماجراجویی و نوشتن
باید جهان دیگری باشد ، به نام جهان خیال .جایی همین نزدیک ها که هروقت دلتنگ وخسته بودی بارو بندیل ببندی و به آن سفر کنی .جهانی خالی از جنگ ،ظلم ،بدی و خالی از آدم هایی که آرامشت را بهم می ریزند. ادامه خواندن “جهان خیالتان چه شکلی دارد”
چیزی که این روز ها خیلی ها نیاز دارند انتقاد های سازنده نیست ،بلکه تشویقهای مداوم است ، آدم ها این روزها خسته تر از آن هستند که بشود با انتقاد کمکی به آن ها کرد ، ادامه خواندن “تخریب به اسم انتقاد”
هر کتابی که می خوانم مشتاقام اینجا معرفیش کنم، اما طولی نمی کشد که منصرف می شوم .یادداشتهاودلنوشتهها هم تا حد زیادی مجوز انتشار در فضای مجازی را نمی گیرند ،میماند گاه نوشت ها و مقالات و چه میدانم روزنوشت هایی که احساس می کنم بد نباشد کسی آن ها را بخواند ادامه خواندن “انتشار دلنوشته ها و یادداشت های روزانه”
لابه لای پیام های تبریک تولد می شود آدم های شبیه بهم را پیدا کرد،آدم هایی که آرزو کردنشان برای یک دختر ۵ ساله و یک مرد ۶۰ساله فرقی نمی کند و تبریک گفتنشان نیز برای همه یکسان است .اغلب آدم ها پیام های تبریک شان را اینگونه می نویسند :(البته به شرطی که قبلا آن را از جایی کپی نکرده باشند)”فلانی جان تولدت مبارک،امیدوارم ۱۲۰ساله بشوی و به همه آرزوهایت برسی”یک همچین چیزی !
ادامه خواندن “خوب نوشتن پیام تبریک به سبک و سیاق نویسنده ها”
گاهی وقت ها تویه زندگی به نقطه ای می رسم که دلم نمی خواهد هیچ کار مفیدی انجام بدهم،دلم نمی خواهد برای تمام روزم برنامه ریزی داشته باشم و برای رسیدن به قله کمال دست و پا بزنم چون احساس می کنم گاهی پیروزی به سکون و البته اندیشیدن وابسته است . سکون و فکر کردن به آدم هایی که تویه زندگی ما وارد شدند دوستان و همکارانی که هر کدام در مرحله ای از زندگی با آن ها زیسته ایم و تجربه هایمان را با آن ها و در کنار آنها رنگ داده ایم .