
منِ این روز ها، یک منِ شلوغ و سرشار از حس خوب آموختن است،هر روز می نویسم اما حتا فرصت ویرایش برای پست کردن پیدا نمی کنم .اخیرا درگیری هایم بیشتر در خصوص یادگیری و بهبود چیزهایی است که قبلا آموخته ام .

جایی برای ماجراجویی و نوشتن

منِ این روز ها، یک منِ شلوغ و سرشار از حس خوب آموختن است،هر روز می نویسم اما حتا فرصت ویرایش برای پست کردن پیدا نمی کنم .اخیرا درگیری هایم بیشتر در خصوص یادگیری و بهبود چیزهایی است که قبلا آموخته ام .
گذشته را تا کی باید هارد به هارد کرد؛ تا کی باید دفترخاطرات را تویه گنجه پنهان کرد، تا کسی عواطف پنهانت را نخواند. یک جایی به بعد می شوی ،همان آب از سر گذشته ای که، دیگر برای از دست رفتن عکس های قدیمیت و نوشته های چند سال پیشت ،سوگواری نمی کنی . ادامه خواندن “ای که بک آپ گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه بک آپ پرید..”
زمان های هست که زمان طلایی نوشتن محسوب می شود.مثل وقت هایی از آخر شب ،که از پهلو به پهلو شدن های متعدد عاصی می شوی .خیره میشوی به نور چراغی که، دزدانه از پنجره اتاقت را روشن کرده است. به خنکای باد کولر آبی فکر میکنی . ادامه خواندن “بهترین زمان برای نوشتن”
چیزی که این روز ها خیلی ها نیاز دارند انتقاد های سازنده نیست ،بلکه تشویقهای مداوم است ، آدم ها این روزها خسته تر از آن هستند که بشود با انتقاد کمکی به آن ها کرد ، ادامه خواندن “تخریب به اسم انتقاد”
چیزی که بیشتر از گریه کردن این روز ها نیاز داریم دانستن ابعاد وسیع تری از واقعه کربلاست، این مطلب معروف از دکتر علی شریعتی را بارها خوانده ام ولی هیچ وقت مثل امروز از عمر سعد بودن لرزه بر اندامم نیفتاد به این فکر کردم گاهی سکوت کردن و میانه بودن خود از هر چیزی بدتر است . ادامه خواندن “تبیین سه شخصیت در واقعه کربلا”
چند شب پیش همینطور که زل زده بودم به لوستروشب را تویه آغوشم جا می کردم، با خودم گفتم اگر آخرین شبی باشد که می توانم ببینم چه می کنم! ادامه خواندن “دنیای بدون تو، مثل دنیای بدون دیدن است”
قول دادهام قوی باشم ودل را برای غمهایی که ازدورونزدیک به سویم هجوم می آورند به جای خانه ،دروازه کنم.در زمانه ای که خبرهای بدسریعتر از خبرهای خوب به گوشمان می رسد و آدم ها برای رساندن خبر بد از هم دیگر پیشی می گیرند، ادامه خواندن “آنچه مرا نکشد قوی ترم می کند”
گاهی برای شکرگزاری باید چشم ها را بست وبه تمام حس های خوب فکر کرد؛خیلی وقت ها همین چیزهای کوچک ما را از مرز نا امیدی و افسردگی و کسالت نجات می دهد ،حسِ خوب حضورخدا درسخت ترین و تاریک ترین جاها ،حسِ خوبِ موسیقی بی کلام آن هم موقع دراز کشیدن روی تخت بعد از ناهار، ادامه خواندن “یادآوری چند حس خوب…”