در هر زبان برنامه نویسی مرسوم است اولین کدی که می نویسند،چنین خروجی را نمایش دهد (hello world ).و این واژه ورود به جهان تازه ای است که قبل تر با آن آشنا نبودیم .جهانی از علوم جدید و تجربه های جدید که پیش روی ما قرار می گیرد. از این رو من این واژه را بسیار با واژه امید نزدیک می دانم.
روزهای اخیر و یا شاید ماه هایی که گذشت من در دنیاهای جدیدی پا گذاشتم .تجربه های متفاوتی را کسب کردم .هر روز برای بهتر شدن در اهدافی که برای سال ۹۹ انتخاب کرده بودم تلاش کردم .رضایت نسبی از خودم پیدا کردم اما مطلق نه .حالا که چیزی تا پایان این سال و این قرن نمانده برای جمع بندی آموخته هایم احساس اضطراب و ناکامی دارم خیلی از اهدافم محقق نشد .و شاید آن طور که می خواستم پیش نرفت .اینجا مثل کودکی درمانده از روزهای پایانی تابستان به آمدن سالی جدید فکر می کنم .به اهدافی که باید برای خودم تعیین کنم.به چیزهایی که باید بیاموزم.به خوب کردن حال خودم و اطرافیانم و بهبود حال دنیا فکر می کنم.
اینکه مدت هاست نتوانستم خوب کتاب بخوانم.اینکه کارهای ریزو درشت زیادی را بدون برنامه انجام دادم.اینکه چه چیزی می تواند حالم را خوب کند تمام چیزهایی هستند که برای سال پیش رو به آن ها فکر میکنم
وبراستی شروع چقدر دلنشین است.مثل شروع یک سال ،شروع یک دفتر سفید ،شروع یک هفته .
این روزها کم کارم در نوشتن و خواندن و بسیار تمرکزم روی یادگیری مهارت های جدید است .
اما از هر چه بگذریم نمی شود بی خیال نوشتن در اینجا شد دلم برای نوشتن تنگ می شود