بارها شده که اسکی باز ها را در فیلم ها دیده ام .داستان های زیادی در این خصوص خوانده ام .تجربه ای شگرف و حسی بکر که به راحتی به دست نمی آید . اما چیزی که از دیدن یک اسکی باز عایدمان می شود تمام حقیقت ماجرا نیست .
خیلی از ما هیچ وقت اسکی را تجربه نکرده ایم .از سقوط بهمن و مدفون شدن زیر خروارها برف چیز زیادی نمی دانیم و شاید جسارت شروع این چنین تجربه هایی را هم نداریم.
جسارت راهی برای تجربه کردن است. پا گذاشتن در راهی که به نظر بسیار مهیج و در عین حال ترسناک است .این همان چیزی است که زندگی را متفاوت می کند .
در واقع زندگی آن چیزی نیست که ما می بینیم .زندگی مجموعه ای از دیدن ها ، شنیدن ها و اتفاقات تلخ و شیرین و موقعیت های گوناگون است،که در کنار هم مفهوم عمیقی از زیستن را به نمایش می گذارد .
من فکر می کنم گاهی پنهان شدن سختی ها ،ترس ها و مشکلات در پشت ظاهر آرام و تصویر زیبای یک موقعیت می تواند بسیار آسیب زننده باشد .اگر ما شرایط را با تمام جوانب پنهان و آشکارش بسنجیم کمتر دچار یاس و حسرت می شویم.
شاید زندگی کردن همان زیستن در مسیری باشد که همیشه دلمان می خواست تجربه اش کنم. شاید زندگی با تمام کمی ها و کاستی ها همان لذت بیرون آمدن از زیر بهمن مشکلات باشد .اما بی شک تعریف سهل و ساده ای اینچنینی ندارد “همه چی آرومه من چقدر خوشحالم”.