مادام بوواری تلخ ترین و در عین حال رئال ترین روایت عاشقانه ای بود که تا به حال خوانده ام .شخصیتی که فلوبر آن را خیلی خوب به ما معرفی می کند زنی که در سودای عشق های داستانی در جستجوی عشق می تازاند و گمان می کند به آن دست یافته و خود را فدای تمایلات عاطفی اش می کند. ادامه خواندن “مادام بوواری”
کمی دیر تر ،سید مهدی شجاعی
کسانی که فکر می کنند منتظرند و کسانی که می خواهند منتظر باشند
کمی دیرتر ، به موضوع انتظار در زمان غیبت حضرت مهدی (عج) و جنبه های مختلف آن در قالب یک روایت شیرین و البته نقادانه می پردازد .
داستان از جشن نیمه شعبان آغاز می شود که راوی در جشنی حضور پیدا می کند که در شب نیمه شعبان در یک عمارت برگزار می شود. در این مراسم افراد زیادی شرکت کرده بودند در بین آن ها جوانی بود که کسی او را نمی شناسد ،فردی که با شعاری که بر خلاف بقیه سر می دهد توجه و البته نکوهش بقیه افراد را بر می انگیزد، جوان در میان فریاد های یک صدای “آقا بیا ،آقا بیا ” ؛”آقا نیا ، آقا نیا ” سر می دهد و این همان چیزی است که مجلس را از روال عادی خودش خارج می کند .