این داستان تعهد به نوشتن یا هر کاری ارزشمند دیگری
چیزی که در مورد رمان “صد سال تنهایی” برای من خیلی جالبِ اینِ که، نویسنده یعنی گارسیامارکز، ۱۵ ماه تمام خودش را حبس کرده و وقتی شاهکارش تمام شدهِ آنوقت آمده بیرون وگفته: آقایان وخانم ها این شما و این کتاب جدیدم؛یعنی تمرکز محض، پایبندی و وقف کردن صد در صدی برای آفرینش یک اثر ،کتابی که بعد از گذشت این همه سال هنوز هم خواننده امروزی آن را به عنوان یکی از بهترین های کلاسیک جهان می شناسد و هرنویسنده ویا اهل کتابی باید حتما آن را بخواند.
چیزی که در این زمانه سخت می شود به آن پایبند بود،تمرکز مطلق روی یک چیزاست . در یادداشتی از محمد حسن شهسواری می خواندم “وقتی چیزی برایتان ارزشمند است باید برایش چیزهای زیادی را قربانی کنید “مثل همین نوشتن که یقینن نویسنده خوب چیزهای زیادی را قربانی می کند تا یک شاهکار بیافریند چیزی که برای آدم های معمولی و در ظاهر دیده می شود جز یک اثر متفاوت و ماندگار نیست اما چیزی که واقعن در پس پرده این آفر ینش وجود دارد همان گذشتن از با ارزش ها، برای به دست آوردن یک چیز با ارزش تر است یا همان طلا در مقابل الماس،وقتی ما حاضر نیستیم در هیچ کدام از کارهایمان خللی وارد شود و در کنارش نویسنده هم باشیم یقینن کتابی می نویسیم که بعد از یک دوره چاپ به لعنت خدا هم نمی ارزد .یک بار با دوستی حرف می زدیم می گفت :اینکه ما از خودمان انتظار خلق شاهکار داشته باشیم جز اینکه به بن بست بخوریم چیز دیگری عایدمان نمی شود با این حرف موافقم با وجود اینکه وجدان ایده آل گرایانه ام همیشه من را در پایان دادن و یا حتا گاهی در شروع برخی کارها شرم زده می کند اما در واقع سخن من این است آیا ما روحیه قربانی کردن اسماعیل های درونمان را داریم یا نه؟ یا بهتر است بگویم ما برای بدست آوردن چه چیزی از چه چیزهایی حاضریم بگذریم.